امیرعلی امیرعلی ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

امیرعلی ، دونه برفی

آلبوم عکس

    روزبعد ازتولد پسرگلم وقتی با هم  به خونه اومدیم .خوش اومدی عزییییییییییییییزم.   اینجاامیرعلی سه روزه است.الهی قربونش برم من .     امیرعلیه 4 روزه (متفکر)   امیرعلیه 12 روزه ...تفاوت را احساس کنید.  امیرعلی 18 روزشه اینجا امیرعلی 2ماهه  می شود.   اههههه تو خواب هم دست از سرآدم ور نمیدارن (اخمهاراملاحظه بفرمائید)   امیرعلیه 3ماه و نیمه ای   بابا جان من دیگه الان تو 4 ماهم .دیگه دست از سرم بردارییییییییییین .     ببین آدم رو به چه کارهایی وامیدارنا .مجبورم قایم بشم  امی...
20 دی 1391

امیرعلی وزیارت مشهد عزیزجون

*** بنام خداوند مهربان *** سلام عزیزم .گل پسرم . قند عسلم.. امروزکه دارم این مطالب ومی نویسم شما 10 اه و11 روزداری. ماشا... ماشاا.... ماشا... اینقدرشیطونیهات زیاد شده که فرصت هیچکاری رو به من نمیدی . همش هم کارهای خطرناک می کنی و به خودت ضربه می زنی .برا همین باید یه سره چشمم بهت باشه تا خدایی نکرده .......   سه شنبه هفته پیش عزیزجون اینا رفتن مشهد تادیروز همراه با بابزرگ وخاله ها و بچه هاشون .مهدی توپولوف هم  رفته بود. این هم عکس مهدی خوشگله است. که با هم روزعروسی آجی دنیا انداختین و البته شما اینجا مثل یه عروسک کوچولو افتادی. بللللله عرض می کردم که تا دیروزکه عزیز اینا از مشهد برگشتندو یه جلی...
18 دی 1391

تولد بابایی چیکارکنیم؟

هوالمحبوب   اندوهت را به برگها بسپار واپسین روزهای پاییزت بخیر دوست چهارفصل من ........ سلام گل پسرم .درسته که این وبلاگ متعلق به پسرگل مامانه .ولی این دلیل نمیشه که بابا خوشگله رو فراموش کنم . هرچند تو فسقلی هنوز نیومده انقدر جای خودت رو بازکردی و وقتمنو میگری کمه من حتی به خودم هم کمتر میتونم فکرکنم ولی بابا خوشگله جاااای خود داره . آخه همه زحمات بردن و آوردن شماتا خونه عزیز جونو خرید های بیرونو ووووو.... دیگه کلا افتاده رو دوش اون بیچاره و من هم خیلی هنرکنم بعد ازکارهای اداره فقط می تونم به کارهای خونه برسم . حالا یه روزی داره نزدیک میشه که من باید برا ش جبران کنم یه روز خوب و قشنگ یه روزی که یه پیسل خ...
18 دی 1391

امیرعلی و اولین یلدا

هواالمحبوب           سلام عزیزم چندروزه که نتونتستم چیزی برات بنویسم آخه یکی دوروز بعد ازشب یلدا مریض شدی و سرما خوردی و اصلا حال نداشتی یکی دو شب که تب کردی و من وبابایی تا صبح نگران حالت بودیم و بعدش هم سرفه و عطسه و آبریزش و بقیه ماجرا چند روز خیلی حالت بد بود و خداروشکرالان دیگه خیلی بهتر شدی بعد ازاون هم من مریض شدم و دوروز تو خونه استراحت کردم انگاراین بیماری ویروسیه چون الان بابا یی یه مقدار حالش بد شده خدا کنه اون دیگه مثل ما مریض نشه (الهی آمین )     اونقدر از مریضی گفتیم که شب یلدا رو یادمون رفت . اون شب خیلی خوش گذشت برعکس همه سالها که می رفتیم خونه عزیز جون اینا...
13 دی 1391
1